آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

اردیبهشت ماه 94 (روز پدر، مهمونی خونه خاله مرجان، اولین کلاس آموزش شنا)

سلام عشششششق مامان یکم از این روزات بگم که خیلی حساس شدی و منم رعایت حالتو می کنم دائما بهت یادآوری می کنم که چقدر دوست دارم بغغلت می کنم و بوست می کنم تو هم دائما میگی مامان دستتو بده بعد که میدم بوسش می کنی هنوزم همش دوست داری بغلت کنم و همش میگی مامان بغل منم دلم نمیاد دلتو بشکونم و نه بیارم حالا کی بزنه کمرم خدا عالمه البته سبکی خیلی و اصلا به سنت نمیخوری در حال حاضر 100 قدته و 13300 وزنت باور نمی کنی اگر بگم تو سن 3 و نیمه هنوز لباسی که روش زده 12-18 ماه بهت میخوره بس که بد غذایی و کم غذا میخوری منم خسته شدم اینقدر دنبالت دویدم واسه غذا خوردن خاطرات اردیبهشت تو یه پست جا نشد دو تاش کردم. اینجا حیاط خونه...
17 خرداد 1394
4662 11 24 ادامه مطلب

دلنوشته

سلام دختر کوچولوی مامان که الان دیگه واسه خودت خانومی شدی چقدر زمان زود میگذره و چقدر شما بچه ها زود بزرگ میشید به قدری سریع که آدم همش حسرت لحظه های از دست رفته رو میخوره بارم فرصتی دست داد تا برات بنویسم برای خود خودت تا بزرگ شدی بخونی و بدونی از احساسات درونی که همیشه سعی می کنم با زبون قابل فهمت بهت نشون بدم و وقتی هم بزرگ شدی می خوام که بخونی و بدونی که چی در درونم گذشت و چه حسی داشتم از مادر بودن برای تو 3 سال و شش ماهه که تو اومدی تو زندگیمون و حقا که فضای خونه رو پر از وجودت کردی.... همیشه وقتی می گفت بچه که بیاد دیگه پدر و مادر باید خودشونو وقف بچه کنن دلم می گرفت و دوست نداشتم اصلا خواسته های خودمو و و...
5 خرداد 1394
4488 23 41 ادامه مطلب
1